«دختران آفتاب» به چاپ سیونهم رسید
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۵۳۸۷۱
کتاب «دختران آفتاب» نوشته امیرحسین بانکی، بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند توسط انتشارات سروش به چاپ سی و نهم رسید.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «دختران آفتاب» تألیف امیرحسین بانکی، بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند بهتازگی توسط انتشارات سروش به چاپ سی و نهم رسیده است. این کتاب برای اولبار در سال ۸۲ روانه بازار شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دختران آفتاب اگرچه داستان است، در واقع تحقیقی روانشناختی و جامعهشناختی و فرهنگی و دینی درباره زنان است. دختران آفتاب خواسته است که زن و منزلت و شخصیت و هویت او را بشناساند؛ به خودش، به مَردَش، به جامعهاش، و به تاریخ گذشته و سرنوشت آیندهاش؛ همانگونه که هست و همانگونه که باید باشد و همینگونه است که او را از طفیلی مرد بودن میرهاند و نشان میدهد که در عین زن بودن هیچ از مراتب و کمالات انسانی کم ندارد. همسفران دختران آفتاب به سرمنزل تفکری میرسند که انسان را میبیند و اعتبار میبخشد؛ خواه زن باشد خواه مرد. سرمنزل مقصود دختران آفتاب دامان پرمهر و محبت مادری است که سرچشمه همه نیکیهاست. مادری که فاطمه خوبیهاست و زهره روشناییها.
در مقدمه این کتاب میخوانیم:
این کتاب بنا دارد به بهانه روایت سفر دسته جمعی گروهی از دختران جامعهمان، گزارشی داشته باشد از پرسشها و دغدغههای دختران ایرانی. تلاش میکند راهی بیابد برای پاسخگویی به برخی از این پرسشها، نه در قالبی خشک و یکسویه، بلکه در فضایی عقلانی و پر حس و حال.
دختران آفتاب تمرینی است برای گفت و گوی جمعی. اینکه جوانانی از قشرهای گوناگون با خاستگاههای متفاوت اندیشهای و با سلایق متفاوت بنشینند کنار یکدیگر و آزادانه دغدغهشان را به اشتراک بگذارند تا گامی دیگر به ساحت حقیقت نزدیک شوند.
دختران آفتاب با انتخاب شکلی از داستانهای آموزشی به نام «مقاله داستان»، این محدودیت را میپذیرد که مسئلهاش فقط جذابیت و کشش داستانی نباشد و این مسئولیت را بیشتر به طراوت و تازگی اندیشههایش واگذار کند.
همچنین این کتاب توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی تقریظ شده که متن آن را در ادامه میخوانید:
پس از نزدیک سه سال توانستم در این روزها-ایام شهادت حضرت زهرا (س) - این کتاب را بخوانم. در میان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسندهای ایرانی است. طرح کلی داستان و درون مایههای داستانی آن خوب و شیرین است. حرفها هم قوی و منطقی است.
اتفاقاً پیش از این، کتابِ … را خواندهام. آن قویتر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات) عمدتاً بهرهبرداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر) در این کتاب، هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استادِ فاطمه است در فصل آخر کتاب. (روزهای نیمه خرداد ۸۷)
چاپ سی و نهم این کتاب با ۵۳۲ صفحه، شمارگان دو هزار نسخه و قیمت ۲۲۵ هزار تومان عرضه شده است.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: چاپ کتاب انتشارات کتاب جامعه شناسی دختران آفتاب چاپ سی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۵۳۸۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه میشود
به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران میشود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.
شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثهای کابوسها ورنجهای گذشته را برای او زنده میکند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفتهاند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار میدهند.شخصیتهای فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان میشوند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
با بدنی لرزان و لکلککنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولینبار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالیکه عرق از چهرهام میچکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همهجا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعلههای مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخههای درهم تنیدهی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخهها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.
کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری